هر چی که بخوای هست!!!!!
....
از آش روزگار چنان دهانم سوخت
كه از ترس، پس از آن
"آب يخ"را هم فوت ميكنم
عكست را نگاه ميكنم ...
آخ كه اين عكس پير نميشود ...
اما ...
پيرم ميكند ...
خداي من !
نه آن قدر پاكم كه كمكم كني و نه آن قدر بدم كه رهايم كني ...
ميان اين دو گمم !
هم خود را و هم تو را آزار ميدهم ...
هرچقدر تلاش كردم نتوانستم آني باشم كه تو خواستي ...
حالا كه نيستي،
پرنده اي آمده است
درحوالي همين باغ روبرو...
هيچي نمي خواهد
فقط مي گويد:
كو كو...!!!
بعد از مردنم سرم را جدا كنيد و بگذاريد روي شانه ام
شانه اي كه سر مي خواست ، سري كه شانه مي خواست ...
هردو را به آرزويشان برسانيد !
ميخواهم آنقدر بو بكشم تو را كه ريه هايم پر شود ار عطر تنت
كه هوا داشته باشم براي نفس كشيدنم وقتي كنارم نيستي ...
در تنهايي هايت مراقب آدمهايي كه نزديكت ميشوند باش ...
گاهي دورتر از اين حرفهايند !
اينگونه عادلانه نيست !
چشمانت را زمين بگذار
بيا دست خالي بجنگيم !
نظرات شما عزیزان:
tags:
C3-T |